هنگام تعرض به دختر جوان شیشه کشیده بودم، نمیدانستم چه کار میکنم
تاریخ انتشار: ۱۹ آذر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۲۶۷۳۶۹
آفتابنیوز :
مردی شیطانصفت که به دختر جوان تجاوز کرده میگوید تحت تاثیر مواد مخدر دست به این جرم زده است. این مرد که ۱۹ سابقه کیفری دارد توضیح میدهد والدینش در کودکی او، از هم جدا شدند و خودش گرفتار اعتیاد شد.
سردار علی ولیپور گودرزی، رئیس پلیس آگاهی تهران بزرگ، در مورد نحوه دستگیری این مجرم سابقهدار گفت: چند ماه قبل دختری جوان شکایتی مطرح کرد و خبر داد قصد رفتن به سر کار داشت که فردی با چاقو جلوی او را گرفت و مجبورش کرد سوار موتورسیکلتش شود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به گفته سردار علیپور گودرزی، با توجه به حساسیت موضوع تیمی از کارآگاهان جرائم جنایی و اداره تشخیص هویت در صحنه جرم حاضر و پس از انجام تحقیقات موفق شدند هویت متهم را شناسایی کنند و سرانجام متهم هفته گذشته دستگیر شد.
سردار علیپور گودرزی همچنین گفت: این مجرم در سالهای گذشته نیز تکرار جرم داشته است و در جرم اخیرش با توجه به اهمیت موضوع قاضی پرونده خودش در محل وقوع جرم برای بازسازی حضور یافت.
گفتوگو با متهم
*آیا آن خانم را میشناختی؟
نه. آن خانم را نمیشناختم. مواد مصرف کرده بودم و نمیدانم چه شد که سراغ او رفتم. الآن پشیمانم.
*چند سال داری و چقدر درس خواندهای؟
متولد ۶۶ هستم و تا دیپلم درس خواندم.
*شلغت چه بود؟
مغازه پردهفروشی دارم.
*۱۹ سابقه کیفری داری. از چند سالگی به زندان رفتهای و چقدر زندان بودی؟
اولین بار ۱۱ سالم بود که زندان رفتم و سرجمع دو سال هم زندان نبودم.
*آیا آن جرائمت هم به آخرین جرمت مرتبط است؟
نه ربطی به هم ندارند. بیشترشان به خاطر مواد بود.
*جرائمت چه بود؟
یک بار به خاطر رابطه نامشروع که ۱۰۰ ضربه شلاق حد خوردم. یک بار موتور دزدی خریده بودم که قاضی فهمید. بقیه هم به خاطر مواد.
*یعنی موادفروش بودی؟
نه مصرفکننده بودم و به شیشه اعتیاد داشتم.
*از چند سالگی معتاد شدی؟
۱۲، ۱۳ سالم بود که شیشه را شروع کردم و بعد هم هر بار به خاطرش زندان رفتم.
*وضع خانوادگیات چطور است؟
چهار سالم بود که مادر و پدرم جدا شدند و من بین خانه آنها در رفتوآمد بودم.
*چطور شد که معتاد شدی؟
محلمان جوری بود که مواد دم دستم بود و اولین بار با دوستانم کشیدم.
*چه شد که از آن جرائم سراغ این جرم رفتی؟
چند بار سعی کردم زندگی درستی داشته باشم، این بار هم توبه میکنم و مینویسم.
*چه شد که مرتکب این جرم شدی؟
چند شب بود که نخوابیده بودم و آن روز هم مواد مصرف کردم و آن کار را کردم. پشیمانم، نفهمی کردم.
*پدر و مادرت بعد از جدایی چه کردند؟
هیچکدام ازدواج نکردند و پدرم هم سال ۹۳ سکته کرد و فوت شد.
*آیا تا به حال تصمیم به ازدواج گرفتهای؟ گویا اخیراً نامزد کردهای.
بله، نامزد دارم اما چند باری به خاطر سوابقم به دخترهای مورد علاقهام نرسیدم.
*الآن چرا استرس داری؟
از دیدن این همه خبرنگار ترسیدهام. سرگیجه دارم.
*چه شد که این کار را کردی؟
آن دختر را اتفاقی در خیابان دیدم و اصلاً دست خودم نبود. مواد مصرف کرده بودم و دست به این کار زدم. پشیمانم. نمیدانم چرا این کار را کردم، دیگر این کارها را تکرار نمیکنم.
*از زمان حادثه تعریف کن، چه چیز به یاد داری؟
ساعت ۶ صبح حوالی دارآباد بود. کل ماجرا هفت هشت دقیقه طول کشید.
*اما بر اساس شواهد و فیلمهای دوربینهای مداربسته، ماجرا بیش از ۴۰ دقیقه طول کشیده است.
[سکوت]
*الآن چند شاکی داری؟
به خدا همین یک دفعه بود.
*وقتی آن دختر را با خودت بردی، گفت هر چه طلا و پول دارد به تو میدهد اما راضی نشدی.
شیشه کشیده بودم و نمیدانستم چه میکنم.
منبع: اعتمادآنلاینمنبع: آفتاب
کلیدواژه: تعرض جنسی تعرض به زنان مصرف شیشه
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت aftabnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «آفتاب» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۲۶۷۳۶۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
طلاق بهخاطر پیدا شدن روسری در خودرو شوهر
زن جوان وقتی یک روسری قرمز رنگ و عروسک دخترانه در خودروی همسرش پیدا کرد برای طلاق به دادگاه خانواده رفت.
به گزارش مشرق، مقابل یکی از شعبههای دادگاه خانواده زن جوانی در حالی که یک روسری قرمز در دست داشت و با بیقراری قدم میزد چند دقیقهای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگیام را به تو میگفتم هرچند گذشتهها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.
در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پروندهای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بیمقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی میخواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرفها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید اینطور من متوجه نمیشوم ماجرای زندگی شما چیست آهستهتر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین میگفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاریام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی میکند و اینجا تنها زندگی میکند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانهای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه میشدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق میخواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرفهای همسرت را تأیید میکنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا اینطوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی میکند من در هفته یک روز او را میبینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که اینطوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. میخواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و میخواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران میکنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمیتوانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرفهای این زوج جوان را شنید، گفت میدانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
امیرحسین صفدری کارشناس حقوقی
دروغ و پنهانکاری مثل یک سم کشنده در زندگی مشترک عمل میکند. در این پرونده میبینیم که مرد جوان اشتباه بزرگی مرتکب شده که قبل از ازدواج حقیقت را بیان نکرده است. او باید اجازه میداد ساناز خودش تصمیم بگیرد در واقع آرمین با پنهانکاری بشدت همسرش را ناراحت کرده است.البته ساناز هم کمی مقصر است او باید در مورد آرمین تحقیق میکرد و بدون شناخت کافی از او وارد این رابطه نمیشد اما با سادهانگاری راجع به این مسأله مهم وارد رابطه شد و این پیامد اصلی ازدواج بدون شناخت کافی و از روی ظواهر است.
با این حال زوجهای جوان باید بدانند اصل و اساس یک زندگی مشترک موفق بر پایه صداقت و تعهد است. زندگی بدون اعتماد محکوم به شکست است پنهانکاری و دروغگویی تمام پلهای پشت سر را خراب میکند.
منبع: روزنامه ایران